(2390)مستمع چون تشنه و جوینده شد |
|
واعظ ار مرده بود، گوینده شد |
(2391)مستمع چون تازه آمد بیملال |
|
صد زبان گردد به گفتن،گنگ و لال |
(2392)چون که نامحرم درآید از درم |
|
پرده در پنهان شوند اهل حرم |
(2393)ور در آید محرمی،دور از گزند |
|
بر گشایند آن ستیران روی بند |
(2394)هر چه را خوب و خوش و زیبا کنند |
|
از برای دیدهْ بینا کنند |
(2395)کی بود آواز چنگ و زیر و بم |
|
از برای گوش بیحسّ و اصم |
(2396)مُشک را بیهوده حق خوش دم نکرد |
|
بهر حس کرد وپی اخشم نکرد |
صد زبان گردد به گفتن،گنگ و لال: اگر شنوندهای شاداب و سرزنده باشد، گویندهْ لال و بیزبان را با صد زبان به سخن میآورد.
پرده در: یعنی در پرده، پشت پرده، پنهان.
اهل حرم: یعنی زنان پشت پرده،متظور سخن این است اگر شنونده، زمینهْ ذهنی مناسبی برای دریافت حقایق نداشته باشد، همانند نامحرمی میباشد که اهل حرم، خود را پشت پرده پنهان میکنند.
ستیران: یعنی مستوران، پوشیدگان، همان اهل حرم.
زیر و بم: یعنی نوازندگی، موسیقی.
اصم: کر، کسى که نمىشنود.
خوش دم: خوش بوى.
اخشم: آن که بوى نتواند شنید، کسى که حس شامه ندارد، آن بینى که بسبب بیمارى بوى بد مىدهد.
اگر شنونده مشتاق و جویای حق باشد، صاحبسخنِ مرده را زنده میکند؛ یعنی آنچنان در او انگیزه ایجاد میکند که گوینده را از ملال بیرون میآورد و یا اگر شنوندهای شاداب و سرزنده باشد، گویندهْ لال و بیزبان را با صد زبان به سخن میآورد. اما اگر شنونده، زمینهْ ذهنی مناسبی برای دریافت حقایق نداشته باشد، همانند نامحرمی میباشد که اهل حرم، خود را پشت پرده پنهان میکنند. لذا چشمهْ جوشان حقایق در درون خشکانده میشود. از حسن بصری نقل شده است که اگر رابعهْ عدویه در پای منبرش نبود، پایین میآمد و میگفت: شربتی که ما از برای حوصلهْ پیلان ساخته باشیم، در سینه موران نتوان ریخت. اصولاً زیباییها برای کسی است که چشم داشته باشد، آواز خوش و موسیقی دلنواز برای کسی است که گوش شنوا داشته باشد و بوی خوب و معطر برای کسی است که حسّ بویایی داشته باشد.
بنابراین برای بهرهمندی از زیباییها و خوشیها وخوبیها داشتن ابزار مناسب ضروری است. در مسائل معنوی هم این چنین است، یعنی کسی که میخواهد از اسرار غیب و حقایق آن جهان بهرهمند گردد باید شایستگی و زمینهْ پذیرش آن را در خود ایجاد نماید.
(2397)حق زمین و آسمان بر ساخته است |
|
در میان بس نار و نور افراخته است |
(2398)این زمین را از برای خاکیان |
|
آسمان را مسکن افلاکیان |
(2399)مرد سفلی دشمن بالا بود |
|
مشترّیِ هر مکان پیدا بود |
(2400)ای ستیره هیچ تو بر خاستی |
|
خویشتن را بهر کور آراستی |
(2401)گر جهان را پُر دُر مکنون کنم |
|
روزی تو چون نباشدچون کنم |
(2402)ترک جنگ و ره زنی ای زن بگو |
|
ور نمیگویی به ترک من بگو |
(2403)مر مرا چه جای جنگ نیک و بد |
|
کاین دلم از صلحها هم میرمد |
(2404)گر خمش گردی وگرنه آن کنم |
|
که همین دم ترک خان و مان کنم |
خاکیان: اهل زمین، آفریدگان عالم خاک.
افلاکیان: ساکنان آسمان، فرشتگان، ساکنان افلاک.
مرد سفلی دشمن بالا بود: یعنی کسی که به حقایق ومسائل عالی هستی علاقه وآشنایی ندارد، با سخنان ما وآنچه در این زمینه باشد دشمنی می ورزد.
ستیره: پوشید روى، مستوره، عفیفه، زن بلحاظ آن که زنان روى خود را مىپوشیدند.
مکنون: نهفته،
دُرّ مکنون:یعنی مروارید نهفته، گوهرى که از غایت نفاست آن را نهفته مىدارند.
ره زنی: یعنی گمراه کردن، به بیراهه افگندن.
خداوند متعال ابزار بهرهوری معرفتی را برای خاکیان و افلاکیان در نظام آفرینش به ودیعه نهاده است، برای افلاکیانِ خاکنشین که همان سالک الیالله است، مقدمات سیرالیالله را مهیا نموده است. پس برای هر مقام و مرتبهای مشتری خاص وجود دارد. اما کسی که در مکان پست قرار دارد طبیعی است که نمیتواند حال سماواتیان را درک نماید و لذا به دشمنی و مخالفت برمیخیزد. اما معالأسف بسیاری از آرایشگریهای ما برای کوران است و تلاشها و کوششهای ما برای دلبستگیهای این جهانی است. کسی که چشمهای خود را به روی زیباییهای آفرینش و اسباب معرفتی بسته است، چه میتواند بکند. بنابراین اگر مردان حق و اولیاءالله بسیاری از حقایق و اسرار را فاش نموده باشند، ولی ما اهل شنیدن و درک و دریافت آن نباشیم، دیگر سودی ندارد. پس بیا ستیزهگری و راهزنی را رها کن تا با تو همراه و همسفر شوم، وگرنه ناچارم به تنهایی به سفر و سیرالیالله ادامه دهم.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |